کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بس که با خود ماتم از کرب و بلا برداشته            بوی غصه کوچه‌های شام را برداشته
این دوتا تا عرش بالا رفته که گلدسته نیست            زینب است و دست های بر دعا برداشته


در حـقیـقـت چهـرۀ آئـیـنۀ کـرب و بلا            با وفـور اشک های خود جلا برداشته

کوچه و محراب و خون تشت را دیده، ولی            چون عمود نیزه را دیده ست تا برداشته

گویـیا بر چهـرۀ زینب زده آن بی‌حـیا            خیزران را وقتی از تشت طلا برداشته

طاقتش دیگر شبیه سالهای پیش نیست            غصه‌های خویش را از هم جدا برداشته

پهن کرده دور بستر گریۀ یک عمر را            کوله باری را که از کرب و بلا برداشته

تا همین اندازه می‌گویم که کوه اهل بیت            چند وقتی می‌شود با خود عصا برداشته

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

به مـدیـنـه خـبـرِ سوخـتـنـش را نبرید            آه در سـایـه بـیـائـیـد تـنـش را نـبـریـد
پیشِ او نامِ حـسین و حسنـش را نبرید            از روی سیـنۀ او پیـرهـنش را نـبـرید


بگـذاریـد که راحت بدهـد جـان زینب

هرچه کردند نـسوزد دَمِ آخـر که نشد            یا کمی کم بشود گریۀ خواهـر که نشد
یا به عباس نگـوید غـمِ معجـر که نشد            یا نخواند نَفَـسی روضۀ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز، پریشان زینب

بی‌نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی            روبه قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی            یا بگیرند خبر از جگـرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند            دیـر آمد سـرِ گـودال سـرش را بُـردند
با سرِ نـیـزۀ سرخـی پسرش را بُردند            زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
می‌دَودَ در وسطِ خـیمۀ سـوزان زینب

یک طرف داشت سنان باز زنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد
هـمـۀ قـافـلـه را دخـتـرکـان را می‌زد            جای شلاق به تن چوبِ کمان را می‌زد
تک و تنهـا شده با جمعِ یتـیمان زینب

چه کند، مادری از طفل نشان می‌خواهد            کودکِ بی رَمَـقی تکـۀ نـان می‌خواهد
دختری آمده از عـمّـه توان می‌خواهد            راه رفتن به رویِ آبله جان می‌خواهد
می‌رود تا برسد گـوشـۀ ویـران زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک طرف داشت سنان باز سنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم          گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم

برای دلخـوشی دخـتران نیمه جانت بود          دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم


چه کارى برمی‌آمد از برادر مُرده‌اى چون من          فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم

منی که سایه‌ام را مردم کوچه نمی‌دیدند          منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم

به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب          میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم

نمی‌دانم تو می‌بینی که جایی را نمی‌بینم؟          غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم

شب شام غریبانت از این خیمه‌ به آن خیمه          برای هر یتیمی که سپر گشتم سپرخوردم

دلیل تـازیـانـه خـوردن ما گـریـۀ ما بود          ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم

من پرده نشین را محمل بی‌پرده‌اى دادند          به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم

تو و پیراهن پـاره، من و این چادر پاره          تو سنگ از صد نفر خوردى، من از صدها نفر خوردم

ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده          فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا آخرین نفس که توانی در این تن است           داغت امانتی است که همراه با من است

رفـتـی و داغ دامن مـن را رهـا نـکـرد           یاد تو در دل من و اشکم به دامن است


چـون شـمـع ذرّه ذرّه دلـم آب شد ولـی           در من هـنـوز شـعـلۀ امیـد روشن است

جان می‌سپارم و دم آخر دلم خوش است           دیدار تو مقـارن این جان سپـردن است

یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد           یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است

سنگ از مصیـبت تو دلـش آب می‌شود           دل‌های دشمـنان تو از جـنس آهـن است

مویی که شـانه بود به آن دست فـاطمه           دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است

رفتی و بین این همه نـامـرد و بی‌حـیـا           یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ما هـمه نـوکـر دربـار حسین و زینب            نسل در نـسل بـدهکار حسین و زینب
هـمه پشت سر انصار حسین و زینب            الگـوی ماست عـلمدار حسین و زینب


نام ما سیـنـه زن طایـفـه‌ای بی‌هـمـتاست
کربلا، زیـنـبـیه، کعـبه و میـخـانۀ ماست

ما که هستـیم سیه پـوش عـزای زینب            کـاش یک روز بـمیـریم به پای زینب
روز و شب عادت ما گریه برای زینب            هر چه شادی است در عالم به فدای زینب
مـا عــزادار، ولـی تـا بـه ابـد دلـشـادیـم
در غــم عــمـۀ ســادات جــوانـی دادیــم

وای از آن روز که شد بی‌کس و یاور زینب            مانـد تنها وسـط آن هـمه لشکـر زینب
لب گودال، غـریبی، تن بی‌سـر، زینب            خیـره بر پـیکـر زخـمـی برادر زینب
زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می‌خواند
آن همه نیـزه و شمشیر تـنـش را لرزاند

غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است            ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است
بخدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است            سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است
داشت می‌سوخت همه ارض و سما واویلا
یک زن و این همه انـدوه و بـلا واویـلا

روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله‌ها            دخـتـر فـاطـمـه شد همسفـر حرمـله‌ها
وای از خواندن روضه وسط هلهله‌ها            آه، بـی‌حـرمـتی کعب نی و سـلسـله‌ها
وای از آتـش اشـرار که سـوزاند پـرش
وسـط کـوچـه و بـازار شکـستـنـد سرش

وای از خون دل و اشک مدام و زینب            وای از آن همه سنگ لب بام و زینب
خیزران، تشت طلا، بزم حرام و زینب            وای از قـصـۀ ویـرانـۀ شـام و زیـنب
دردهـا دارد و نـشنـیـده کـسی فـریـادش
تــا ابـــد داغ رقـــیــه نــرود از یـــادش

دم رفتن چه قدر غـم به دلش جا دارد            قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد
گـلـه پـشـت گـلـه از مـردم دنـیـا دارد            بـه بـغـل پــیــرهـن کـهــنــۀ آقــا دارد
وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است
گفت لبیک حسین چشم از این دنیا بست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ببین زمانه چه آورده است بر سر من            نشسته گرد اسارت به روی پیکر من
نپرس موی سفیدم نشانۀ چه غمی ست            نپرس از دل خون و نگاه مضطر من


حسین و اکبر و عباس و قاسم و... شده بود            تمام دشت پُـر از لالـه‌هـای پـرپـر من

ورق ورق شده بودی، نرفـته از یـادم            چگـونه جـمع نمودم تو را بـرادر من

تمام جان و دلـم سوخت بعد رفـتن تو            چرا که سایه‌ات افـتاده بود از سر من

به روی تل، دم گودال، پیش طشت طلا            همـیـشه قـبل تر از من رسید مـادر من

نـبـود طاقـت شـرمـنــدگی بـیـشـتـری            هزار شکر نگـفتی کجاست دخـتر من

اگرچه بعد تو یکسال ونیم رفت، هنوز            سری به نیـزه بلـند است در برابر من

: امتیاز

وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم            حال و روز همۀ اهل سما ریخت بهم

باز هم پیرهنی را به سر و روش کشید            آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم


زیر خورشید نشسته به خودش میگوید            به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟

اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…            آه، از بی‌کسی‌اش کرب و بلا ریخت بهم

لحظۀ آخر عمرش دل او بی‌تاب است            کهـنه پـیراهـنی از آل عـبـا ریخت بهم

می‌رود تا به برادر برسد اما حیف…            گریه‌هـایش همۀ مرثـیه را ریخت بهم

یاد آن لحـظۀ بـی‌طاقـتـی گـودال است            نیزه آمد که تن خـون خـدا ریخت بهم

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

لحظه‌ها لحظه‌های آخـر بود            آخرین ناله‌های خواهـر بود
خواهری که میان بستر بود            خنجری خشک و دیده‌ای تر بود


چـقـدر سیـنه‌اش مـکـدّر بود
چشم خود چه سخت وا کرده            روی خود را به کربلا کرده
مجـلس روضه را بـپا کرده            بـاز هـم یـادِ بــوریـا کــرده
یادِ بـاغِ گـلی که پـرپـر بود

پلک هایش کمی تکان دارد            رعشه‌ای بیـن بـازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد            یـادگـاری زِ خـیـزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود

تا عـلی اکـبـرش اذان ندهـد            تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا عـلـمـدار سـایـبـان نـدهـد            تا حسینـش ندیـده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود

زیـرِ ایـن آفـتـاب می‌سـوزد            تنـش از الـتهـاب می‌سـوزد
یاد عـبـاس و آب می‌سـوزد            مثـلِ رویِ ربـاب می‌سـوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود

میزند شعله مرثـیه خوانـیش            زنـده ماندن شده پشیـمانـیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش            آه از روزِ کوچه گردانـیـش
چـقـدر در مـدیـنـه بهـتر بود

سه بـرادر گرفته هر سو را            و عـلـی هم گرفـته بـازو را
دور تــا دور قــد بــانـــو را            تـــا نـبــیـنـنـد چـــادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود

ناگهـان یک سپـاه خـنـدیـدند            بـر زنـی بـی‌پـنـاه خـنـدیـدند
او که شد تکـیـه گـاه خندیدند            رو سوی قـتـلـگـاه خـنـدیـدند
بعد از آن نـوبت بـرادر بود

آن همه ازدحـام یادش هست            جمع کوفی و شام یادش هست
چشمهای حـرام یادش هست            حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دخـتر بود

یک طرف دختری که رفت از حال            یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعـتی خوشحال            یک تن اُفتاده تا شود پـامـال
بـاز دعـوا مـیان لـشکـر بود

جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد            خیمه‌ای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد            گیسویی دست آن و این اُفتاد
حـرمله از هـمه جـلـوتر بود

یک نـفـر گـوئـیا سـر آورده            زیر یک شـال خنجـر آورده
ضربه‌ای که به حنجر آورده            عــرقِ شــمــر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

آمـدم ســوی غـمـکـده خــانـم!            کـه عــزای تــو آمــده خــانـم!

اذن سـیــنـه زدن بــده خــانـم!            جـبـل الـصـبـر! سـیـده خـانـم!


کـوه ایـمـانـی و یـقـین زیـنب!

خـواهـر غـصه! مـادر غـم‌ها!            رونــوشـت صــلابـت زهـــرا

ای شکوهت هـمـیشه پـا بر جا            الــســلام عــلـیـک یـا حـلـمــا

خانمی مـؤمـن و متـین زینب!

معـجـزه به وضـوح می‌کردی            هر نـفـس کـار نـوح می‌کردی

با دمت قـبض روح می‌کـردی            خـوب فـتـح الفـتـوح می‌کردی

اســد الـلـه چــنـدمـیـن زیـنـب!

تـو مـعــلــم نــدیــده اســتــادی            پـی تـفـسـیـر عــدل و بـیـدادی

دو جوان در مسیر حـق دادی            آه، بـانـو بـه زحـمـت افـتــادی

درد داری، درد دیــن زیــنـب!

از لبت دائما گوهـر می‌ریخت            از دل خطبه‌ات جگر می‌ریخت

با خروش تو کرک و پر می‌ریخت            رنگ از چهرۀ خطر می‌ریخت

زن ندیـدم من اینچـنـین زینب!

عـزّت و آبـروی مـکـتـب مـن            اسم پـاکـت نشـسـته بر لب من

مــدح تـو نـغــمـۀ مـرتـب مـن            شصت و نه بار ذکر هر شب من

فـقـط إیـاک نـستـعـیـن زیـنب!

هــاشـمــی زاده زیـنـت بــابــا            در مــســـیـــر ولایـت بـــابـــا

وارث درد و غـــربـت بـــابــا            عـمـه جـان بـه روایت بـابا…

بـهـتـریـنی تو بهـتـرین زینب!

راه تو راه سرخ عـاشـوراست            اخت الارباب پرچمت بالاست

عمه جان از خطابه‌ات پیداست            کـربـلا در نـگـاه تو زیـبـاست

به نگـاهت صـد آفـرین زینب!

تا ابـد هـست نـوکـرت محـتاج            بـه دعــای مـکـررت مـحـتـاج

بـه نـگـاه بــرادرت مـحــتــاج            و بـه الـطـاف مـادرت محـتاج

أنا مسکـین و مستکـین زینب!

رنگ و بویی ببخش محفل را            با خـبـر کن دوبـاره مـقـبـل را

تــا روایـت کـنــد مـقــاتــل را            جـان زهــرا بـیـا و این دل را

کربلا کن، فـقـط هـمین زینب!

درد ها را به جـان خریـدی، آه            دم دروازه تــا رســیـــدی، آه-

طعـنه از این و آن شنـیدی، آه            خـیـری از زنـدگی نـدیـدی، آه

با مصیبت شدی عجین زینب!

عـاقـبت شـام میـهـمـان شده‌ای            سر بـازار نـیـمـه جـان شده‌ای

دل پریشان و قـد کمان شده‌ای            هـمـه دیـدنـد نــاتــوان شـده‌ای

بچه‌ها از غمت غـمـین زینب!

ای بـزرگ عــشـیـره افـتــادی            در بـلایـی کــبــیــره افــتــادی

در شبی سـرد و تـیـره افـتادی            پیـش چـشـمان خـیـره افـتـادی

با لـگـدهـای سهـمگـین زینب!

روضه را بغض در صدایت گفت            تاول روی دست و پـایت گفت

ورم زیـر چــشـم‌هـایـت گـفـت            دخـتـر شـام، نـاسـزایت گـفـت

گـریـۀ شـهـر را بـبـیـن زینب!

همۀ عـمـر موکـنـان خـوانـدی            گریه کردی و بی‌امان خواندی

از یـهـودی بـد دهـان خـواندی            از سر و تشت و خیزران خواندی

مـرثـیـه‌هـایت آتـشـیـن زیـنب!

: امتیاز

شهادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قـصد کـجـا را کـرده‌ای، ای آسـمانی؟            پـرواز بـا بـال شـکـسـتـه مـی‌تـوانـی؟

پـرواز کن تا حـاجت خود را بگـیری            شایـد نـمی‌خـواهـی دگر زنـده بـمـانی


یک سال و چندین ماه، هرشب گریه کردی            بـا بـال و پـرهای کـبـود و ارغـوانـی

یک سال و نیم انگار که آبی نخوردی            هرشب به اشک و ناله و غم میهمانی

هرشب دعای رفتنت را دوست داری            بـهـر مــلاقــات حـسـیـنـت بـی‌امـانـی

اصلاً بیـا و فکـر کـن چـیزی نـدیـدی            با آنکـه داری از بـرادر یـک نـشـانی

در گـوشـۀ حـجره نـشـستی تا بـبـیـنی            یک اتـفـاقـی سـرخ، حـتـی نـاگتهـانـی

تـو کـه تـوان پــر گـشـودن را نـداری            قـصد کجـا را کـرده‌ای، ای آسـمـانی؟

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گـوشۀ خانۀ خود جـای به بـستر دارد            مثل زهرا شده و دست روی سر دارد

دختر فـاطمه و حـیدر کـرار است این            عـفّـت فـاطـمـه و هـیـبت حـیـدر دارد


زینت حیدر و پیغـامـبر کرب‌و‌بلاست            اینکه در جان خود اوصاف پیمبر دارد

گریه گریه همۀ بستر او تر شده است            مثل یک لالـۀ مجـنون، دل پرپر دارد

لحظه لحظه همۀ خـاطره‌ها در ذهنش            یـادی از پَـر زدن سـورۀ کـوثـر دارد

گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش            یاد دیـوار و دری روضـۀ مـادر دارد

همۀ عمر به دل عشق حـسینی پرورد            به لبـش ذکـر حـسیـن تا دم آخـر دارد

ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد            قامتـش تا شده، درد کـمـر و سر دارد

بدنـش را طـرف سایـه نـیـاریـد فـقـط            سـیـنـه‌ای داغ تـر از داغ بـرادر دارد

به روی سیـنۀ او، پـیـرهـن خونـیـنـش            زیر لـب زمـزمۀ روضۀ حـنجـر دارد

زیر لب زمزمه می‌کرد: خدایا... نزنید            «این هـلال سر نی آمده دخـتر دارد»

دخـتـران عـلی و فـاطـمه در بـازارند            صورتش سوخته زینب؛ غم معجر دارد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد             با تـیـرگی‌اش نـور خـدا داشته باشد

معجر شد و میخواست بها داشته باشد             تا بر سر خـورشیـد نما داشته باشد


آمـد بـشـود زینت روی سـر زیـنب

می‌خواست که نامش بشود معجر زینب

با نـور نـمـاز شب او نـور گـرفـته             تـا ستـر شده رتبـۀ مـسـتـور گـرفته

در خلوت بی‌بی شرف طور گرفته             به‌به به چنین قرب که اینجور گرفته

از عطر نفـس‌های عـلی تافته باشد

این تافـتـه بایـد که جـدا بـافـته باشد

هرچند حجاب است به سنگر زده کارش             تا حـشر وقـارست بدهکـار وقارش

تقـوا و حیا ریخـته در تار به تارش             از طایـفۀ چـادر زهـراست تـبارش

یک پارچـه اما زره محکـم پـیکـار

نه اینکه زره، معجزه اعـظم پیکار

الحق و الانصاف مهـیای خطر شد             در بحـبوحۀ فاجعه مـردانه سپر شد

هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد             در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد

هرگز که به کوهی گـذر کاه نیفـتاد

یکـبـار به سویـش نـظر مـاه نیفـتاد

سوگند به این کـوه گـسستی نرسیده             به سـورۀ تـوحـیـد شکـستی نرسیده

سوگـند به او پـنجه و دستی نرسیده             یا چـشم بـد مـردم پـسـتـی نـرسـیده

باید که خلایق ز رخـش دور بمانند

هرجا که گذر کرد همه کور بمانند

هرچند که عمریست شده همدم زینب             دارد به دلـش داغ ز قــد خـم زینب

گریان شده و سوخته پای غم زینب             انگارکه او نیست دگر محرم زینب

امـروز بـنـا کـرده کـه آرام بــمـانـد

وقتش شده تا بی‌بی ما روضه بخواند

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گفـتن و از حال گذشته

سخت است بگویم به چه منوال گذشته             با یـاد تو و روضـۀ گـودال گـذشته

من صابـره‌ام بـاز ولی تـاب نـدارم

باور بکن از روز دهم خواب ندارم

رفتی و کسی خنده به این دیدۀ تر کرد             امنیت این قافـله احساس خطر کرد

کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد             آیات حجاب از سر بازار گـذرکرد

تا قرعه بی‌کس شدن افتاد به زینب

شهر پدری خوب محل داد به زینب

درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد             اسلام معـاویـه به اسلام خـدا خورد

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             در کاخ ستم چوب به لبهای اخا خورد

من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت

از ضربۀ شلاق تـمام بدنـم سوخت

حالا شده‌ام خیره به این در تو بیایی             خوبست که این لحظۀ آخر تو بیایی

خواهـر شده‌ام تا که برادر تو بیایی             ای بی‌سر من کاش که با سر توبیایی

این پیرهن توست که برسینه فشردم

یک آب خنک بعـد تو ولله نخوردم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.

آمـد بـشـود سـایـۀ روی سـر زیـنب            می‌خواست که نامش بشود معجر زینب

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گـفـتن از حـال گـذشته

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مسعود اصلانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

چـشـمـان تـو ادامـۀ دریــای کــربــلا            زیـنـب شدی و زیـنـت بـابـای کـربلا

با خطبه هات مثـل عـلی میشوی ولی            با گریه هات حضرت زهـرای کـربلا


ای سر بلند از تو حسیـن بن فـاطـمـه            ای سر به زیر پیش تو سقای کـربـلا

دیــروز اگـر نــبــود دَمِ آتـشـیــن تــو            بـیـهــوده بـود قـصـۀ فـردای کــربـلا

وقـت قـنـوت نـافـلـه هـای شـبــانـه ات            شد مـلـتـمـس ترینِ تو مولای کـربـلا

دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد            در چنگ توست پهنۀ صحرای کربلا

بــانــوی آب و آیــنــه؛ بــانــوی آســمــان

اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان:

هنـگـام پَـر کآشیـدن و وقت سفر شده            اشـک نـگــاه آخــر من بی ثـمـر شده

بـا یــاد پـاره هـای تنت گـریـه میکـنم            با آه سـیـنـه ام جـگــرم شـعـله ور شده

این بازوی سپـر شده ام را شکسته اند            حالا ببین که خواهر تو بی سپـر شده

حتی تـوان سیـنه زدن هم نمانده است            این بازوی شکسته عجب درد سر شده

بعد از گذشت لحظـۀ گـودال رفـتـنـت            یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده

با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین            زخـمـی که داشتم به دلـم تازه تر شده

بر حـال من نـسـوخت دل دشمنـت حسین

عـمـداً مــرا زدنــد کـنــار تـنـت حـسـیـن

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

گریه بر تو به اهل ولا گـشتـه واجب            الـسّـلامُ عــلـیــکِ یـا امُّ الـمــصـائـب

ای که نورُ الهدایی، کوثر و هل اتایی، تو پیام آورِ کربلایی


یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ )

***********************************

آخرین دم به اشک و غم و سوز و آوا            با حـسـیـنـت نمودی به بستر تو نجوا

باشد ای دلبر من، لالۀ پرپر من، پاره پیراهنت در بر من

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ )

***********************************

خود بگو که به گودالِ غربت چه دیدی            بعد دلـبـر ز اهـل سـتـم چه کـشـیـدی

ای غمت جاودانه، غربتت بی کرانه، سلسله کعب نی تازیانه

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ )

***********************************

کـن دعــا تـا بـه راه ولایـت بـمـانـیـم            قـدر لـطـف و عـطای شما را بـدانـیم

بهر ما کن دعایی، تا به راه خدایی، چون شهیدان شویم کربلایی

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ )

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

هـنگـامـۀ اشـک و درد و بـلا شـد            زیـنـب شـهـیـد داغ کـــربــلا شــد

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)


************************

بـا قـلـب پـر خـون و قــدّ خـمـیــده            مـهـمـان شـده بـر یـار سـر بـریـده

از وادی غـــربـت بــا دیـــدۀ تـــر            رفــتــه بـه دیــدار امــامِ بــی ســر

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

************************

در وقت جان دادن غرق عـزا بود            یـاد غــریـبِ دشـت کـــربــلا یــود

بـوده بـه یـادِ آن دمـی کـه جــانـان            جان داده در گودال با کام عطشان

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

************************

آنـدم که دیـده روی خـاک صحـرا            افـتـاده خــونـیـن جـســم اربـاً اربـاً

آنـدم که شـد پـرپـر از کـیـنـه لالـه            جان داده در ویران دخت سه ساله

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

ای دخـتـر عـلـی جانم فـدای تو            آتش زده به جان داغ عزای تو(۲)

محـبـوبـۀ خـدا، ای رزق تـو بـلا، دلـخـون کـربـلا


جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو

*******************************

هـسـتـی پیـمـبـر گـمـنـام کربلا            ای در خـطابه ات پیغام کـربلا(۲)

با تیغ خطبه ات، در پیش خصم دون، شد فتنه سرنگـون

جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو

*******************************

دیـدی به کربلا گـلهای پرپر و            رأسِ به نیزه و مولای بی سر و(۲)

غوغای فـتـنه ها، آتـش به خیـمه ها، سیـلی و بچـه ها

مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

زیــنــبــم یــار آشــنــای تــوأم           جـای مـانـده ز کـربـلای تـوأم

شـعـله سر می کشد ز نـالۀ من           مـن عـــزادار نــیـنــوای تــوأم


تشنه لب لحظه های آخـر عمر           یــاد ســقــای بــا وفــای تــوأم

بـستـرم زیر تـابـش خـورشـیـد           روضه خوان یاد بوریای توأم

یــاد گــل هـای پــرپــر بــاغ و           بــدن زیـر دسـت و پـای تـوأم

وای از آن دم که حنجر تو شکست           یـاد آن آخــریـن صـدای تــوأم

یـاد رأس تـو روی نـیـزه و آن           پـیـکـر بـر زمیـن رهـای تـوأم

زخـم خـورده ز وقـت وا شدن           پای دشمن به خیـمـه های توأم

دم آخـــر بــیــا بــه بــالــیـــنــم          کـه دوبــاره رخ تـو را بــیــنـم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

ببـین در دیـده سـوی دیـدنـم نیست            تــوان دادن جــان در تـنـم نـیـست

چــنــان آبـــم نـــمـــوده آتــش تــو            گـمـانـم جـسـم در پـیـراهـنم نیست


*****************

لــبــاس تـو در آغـــوشــم بـــرادر            صـدایـت مـانـده در گـوشـم برادر

تو ماندی بی كفن بر خـاك صحرا            چـگـونـه من كـفـن پـوشـم بــرادر

*****************

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست            ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست

چـرا رفـتـی مـرا با خـود نـبـردی            ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست

*****************

بـبـیـن از داغ تو خـیـلـی شـكـستـم            شـكـسـتـم كه چـنـیـن از پا نـشستم

شـكـسـتـه دشمـنـت از بس دلـم را            چنان گـشـتـم كه نشناسی كه هستم

*****************

بــه یـــادت در نـــــوای آب آبــــم            چــنـان تــو زیــر تــیــغ آفــتــابــم

تو راحت خـفـته ای در خانـۀ قـبـر            ولـی من از غـمـت خـانـه خـرابـم

*****************

مـن و كـابـوس شـمـشـیـر و تن تو            تـمـاشــای بـه غــارت رفـتــن تــو

تو را سر نـیـزه ها بـردنـد و مـانده            بـــرای مــن فـقـط پــیــراهــن تــو

*****************

سـراسـر نـیـزه می بـیـنـم به خوابم            سـر و سرنـیـزه می بیـنم به خـوابم

هـمـیـن كه پـلـك بر هـم می گـذارم            تو را بر نـیـزه می بـینم به خـوابـم

*****************

دلـم هر روز سوی نـیـزه می رفت            كه خونت در گـلوی نیزه می رفت

چه می شد مـثـل سرهای شـهـیدان            سر من هم به روی نیـزه می رفت

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

بـر سـیـنـۀ خـود پـیـرهــنـت را دارم            بــد جــور هـــوای دیــدنــت را دارم

وا کـن گــرۀ مُـشـتِ مـرا تـا بــیـنــی            با خـویـش عــقــیــقِ یـمـنـت را دارم


********************

این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است            باز آ و بگو که فـاصـلـه کـوتـاه است

هر چند تـمـامِ تَـنِ من هـم زخـم است            کمتـر زِ هزار و نُهصد و پنجاه است

*******************

گـفـتم که زِ ساربان پس اش می گـیرم            یک روز نفس زنان پس اش می گیرم

گـفـتـم کـه تـقـاصِ خـونِ لبـهـایـت را            در شام زِ خیـزران پس اش می گیرم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام وفات

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بـود          پاره‌گریبان، بی سر و سامان ‌شدن بود

اول قـرار ما دو تـا قـربــان شـدن بود           رفتی و سهـم من بـلاگــردان شدن بود


یکسال و نیم آتـش‌گرفتن سهـم من بود

تـقــدیــر پـروانه از اول سـوختـن بود

یکسال و نیم از رفتن تو گـریـه کردم           با هـر نــخ پـیـراهـن تو گـریـه کـردم

خیــلــی برای کـشـتـن تو گـریه کردم          با خـنـده‌های دشـمن تو گــریــه کـردم

هرشب بــدون تو هزاران شب گذشته

دیگــر بیا آب از ســر زینب گــذشتـه

آخــر مــرا بـا غــصّــۀ ایّــام بــردنــد           با خــاطـرات سیــلی و دشنــام بـردنـد

بین همان شهــری که بزم عــام بردند          این آخـر عــمـری مرا در شــام بردند

پــروانــه ها خـاکسترم را جمع کردند

از زیــر سایه بستــرم را جـمع کردند

گــفــتــم به عبـدالله که یــاد قَــرَن کــن           کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن

این آخر عـمـری مرا رو به وطـن کن          من را میان کـهـنـه پـیـراهن کـفـن کن

با قــاسم و عبــاسـم و اکـبــر بیــائــیـد

من را بـسوی کــربــلا تـشـیـیـع نمائید

حــالا دگــر بال و پــری دارم، نـدارم           در آتـشـت خــاکــسـتـری دارم، ندارم

من سـایــۀ بــالا ســری دارم، نــدارم           چـیزی به جز چشم تری دارم، نـدارم

آنقدر بین کوچه‌ها بال و پـرم سوخت

والله بـعـد کـربـلا خـاکـستـرم سوخت

بــاور نخــواهی کــرد با اغـیـار رفتم           بـا قلب پــاره بر ســر بــازار رفــتــم

خیـلــی میــان کـوچـه‌هـا دشـوار رفتم          بــا نـاسـزای تــنــد نــیــزه‌دار رفــتــم

یـادم نـرفـتـه دست بر پـهـلـو گـرفـتـم

با کعب نی هـم، ای برادر خو گرفتم

دیر آمدم دیدم سرت دست کـسی رفت           عـمّـامـۀ پـیـغـمـبرت دست کسی رفت

هم یـادگــار مـادرت دست کـسی رفت           دیدم چسان انگشترت دست کسی رفت

هم خـویش را پـهـلوی تو انـداختم من

خود را به ناله روی تـو انـداخـتــم من

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا عبارات بکار برده شده نوعی وهن اهل بیت بود

آنقدر بین کوچه‌ها بال و پـرم سوخت            آنـقـدر بـعـد کربلا موی سرم سوخت

بــاور نخــواهی کــرد با اغـیـار رفتم           بــا چــادر پــاره ســر بــازار رفــتــم

یـادم نـرفـتـه دست بر پـهـلـو گـرفـتـم           با آسـتـیـنـم با چه وضـعـی رو گرفتم

هم یـادگــار مـادرت دست کـسی رفت           هم روسریِ دختـرت دست کسی رفت

هم خـویش را پـهـلوی تو انـداختم من          هم چــادرم را روی تـو انـداخـتــم من

بند زیر به دلیل مغایرت روایی وتحریفی بودن و عدم رعایت شأن امام حذف گردید

یــادم نـرفـتـه دور تو جـنـجـال کـردند           جـمـعـیــتـی را وارد گــودال کــردنــد

آن ده سـواری که تو را پـامـال کردند           دیـدم تـنـت را زنـده‌زنـده چـال کـردند

یادم نرفته دست و پـا گـم کــرده بودم

در گوشـۀ مـقـتـل تو را گم کرده بودم

ذکر سینه زنی وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

یـا زهـرا ببـیـن جـانم بـر لبِ            ســـوز عــالـم از داغ زیــنـبِ

دختـر عزیزت تـو بستـره ای وای ای وای


عـزادار غـم های دلـبـره ای وای ای وای

مـی خونه گـل حـیـدر*** أشهد و دم آخـر*** به یـاد مصیبت هـای بـرادر

وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲)

*********************************************

پـیـرهـن حـسـیـن تو آغوششه             هنوز یک صدا توی گوششه

یکی میزنه ناله از عطش ای وای ای وای

یکی میان خیمه کرده غش ای وی ای وای

دل عمّه چه زاره *** میگـه عیـبی نداره *** عموی با وفاتون آب میاره

وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲)

*********************************************

وقت رفـتـنه  داره سـوز و آه            یـاد کــشــتـۀ بـیـن قـتــلـگــاه

میگه زیرلب نور عین من ای وای ای وای

لباسات و بردن حسین من ای وای ای وای

سر تو روی نی ها *** کفنت خاک صحرا ***أمون از دل حیدر، دل زهرا

وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲)

: امتیاز